چه خندون چه گریون داره میگذره عمرا | خودتُ نرنجون بکامت باشه دنیا

فقط اگه « میـــــــــم » مشکلات رو برداریم!!!

چه خندون چه گریون داره میگذره عمرا | خودتُ نرنجون بکامت باشه دنیا

فقط اگه « میـــــــــم » مشکلات رو برداریم!!!

اس ام اس طنز

خیلی ببخشید بد موقع مزاحم شدم . می خواستم ببینم آب خوردی آفتابه رو کجا گذاشتی ؟؟
می دونی شباهت پسر مجرد با ماشین لباسشویی چیه ؟ ............. هر دو تاشون تو کفن
  هر وقت دلت گرفت ........ هر وقت بهترین دوستات در حساس ترین لحظات تنهات گذاشتن ......... هر وقت خواستی گریه کنی ....... فقط به این فکر کن که انرژی هسته ای حق مسلم ماست !!
   از یه دختر می‌پرسن: چرا شما به پسرا میگین BF؟ میگه: آخه مخفف کلمات: بدبخت فلک زده است

 امیدوارم امشب در عمیق ترین لحظه ی خوابت احساس کنی که: جیش داریامیدوارم امشب در عمیق ترین لحظه ی خوابت احساس کنی که: جیش داری


امیدوارم امشب در عمیق ترین لحظه ی خوابت احساس کنی که: جیش داری   دخترها هر چقدر هم که با هم فرق داشته باشن تو یه چیزی مشترکن....اونم اینه که همشون میگن که با بقیه فرق دارن وقتی صدام می کنی آرزو می کنم کاش کر بودم(تو که لال نمی شی)

جوووووووووووک


از غضنفر می پرسن : چرا معلم اینقدر میزنه به تخته ؟ میگه : واسه اینکه بچه ها چشم نخورن !!!
  سال 2200 پسره از مامانش میپرسه مامان من چه جوری به دنیا اومدم. مامانش جواب میده از اینترنت دانلودت کردم
یه رشتیه  و آبادانیه رو داشتن اعدام میکردن رشتیه مثل بید میلرزید . آبادانیه با خونسردیه تمام نگاهی کرد به رشتیه و گفت: کا مگه بار اولته!
به ترکه میگن غضنفر اچ آی وی گرفته . میگه : عجب مگه جی ال ایکس رو فروخت ؟!!!
به x میگن : چند تا حیوون نام ببر که پرواز میکنن .! میگه : کلاغ ، قو ، کبوتر ، خر . میگن خر که پرواز نمیکنه !!! میگه: خره دیگه ، یه هو دیدی پرواز کرد !!!
یه x میخواسته غیر قانونی از مرز خارج بشه ، میگیرنش ازش میپرسن : با چه ارزی داری خارج میشی ؟ میگه با ارز معذرت !!

 


به x میگن برای تنظیم جمعیت خانواده چکار میکنی میگه شبا در خونه رو قفل میکنم

 


 

نامه ی عاشقانه

دیشب که به دیدارم آمدی  دسته ای از گلهای سپید بر سینه خود آویخته بودی بارها خواستم تمنا کنم آنرا به من هدیه دهی.لیکن جرات نکردم.
وقتی از من جدا شدی و در خوابگاه خویش خفتم دیدگانم خواب را از من گریزان نمودند و هنگامیکه شفق سر زد چون نیازمندی برگهایی از دسته گلت را یافتم وآنها را بوییدم.
این برگهای خشکیده خود ارزشی ندارند ولی چون یادبودی از محبت و عشق تو هستند بجای گل و شیشه عطر از آنها نگهداری میکنم تا روزیکه دگر باره بدیدارم بیایی و دلم از نگریستن رخساره همچون برگ گلت آرام گیرد.
پرتو سحرگاهی از پنجره من میتابد و از جانب تو پیام می آورد:
آنچه به دست گرفته ای چیست؟
پاسخ میدهم: این یک شاخه گل یا ریحان و گلاب نیست ولی چون از محبوب به یادگار مانده برای من عزیز است.
آنگاه بر جای خویشتن نشسته می اندیشم:
این یادبود وصال را من در کجا نگاهداری نمایم؟
همه آرایش و زینت ها را به کناری نهاده و با یاد تو که دل از من ربوده ای گوشه ای را بر گزیدم چه زینتی بالاتر از انکه بازمانده دسته گل یاسمنی را که بر سینه داشتی اینک بر روی قلب من قرار گرفته است و مرا به شکیبایی میخواند.
تو ای گل زیبای من که دلی آکنده از درد داری و خواب بر وجودت سایه انداخته است مگر به تو نگفته اند زیبایی و شکوه گل بیشتر به خاطر آن است که در دامان خاری جای دارد؟
بیدار شو و وقت را گرامی بشمار...برخیز و به یار آور که در کنار سنگ ها مردی تنها و بیکس بانتظار تو نشسته که هرگز نباید او را بفریبی چه میشود اگر به سوی او روان شوی و هنگامیکه تنها چهره دلارای تو را در نظر خویش مجسم کرده است حقیقت را در برابرش آشکار سازی بنوای گام های خود از رویایی که او را در بر گرفته است برهانی تا وی محبوبش را لختی در آغوش گیرد.
دست در دست هم نهاده دیدگانمان را به هم دوخته ایم زیرا سرنوشت اینطور میخواست که ما هم لحظه ای از شراب ابدیت سر مست شویم .
طلیعه خورشید و بوی سکر افرین گلها به ما نوید جوانی و کامرانی میدهند و این عشق که میان ما استوار گردیده است به اندازه ترانه های روستایی که از بیکران دور بگوش میرسد ساده و بی آلایش است.
یاسمن هایی که به خاطر من چیده و از آنها دسته گلی آراسته ای به من میگویند بیدار باش که این ارمغان با دادن و باز پس گرفتن نگاه شرمساری توام است.
او لختی بر تو لبخند خواهد زد و دمی شرمگین لب بر لبت خواهد فشرد و زمانی نیز بی سبب از خود بی خود خواهد شد.اما من میگویم عشق من و تو از ترانه هایی که برایت خواندم و آنها را بخاطر تو سرودم بی زنگارتر است.
ساعتی خوشتر از این دم که ما موجودیت یکدیگر را احساس مینماییم وجود ندارد و آنچه را که امکان ناپذیر و محال میدانند در میان من وتو نیست حتی در ماورای این طلسم سایه ای ما را تهدید نمیکند.

جووووووووووووووووووووووووووووووووووک

یک روز یه x زنشو «خوش رکاب» صدا می کنه.یکی ازش می پرسه:چرا خوش رکاب؟ میگه:هیشکی ندیدم تو نخش نباشه!



از یه x می پرسن:با لس آنجلس جمله بساز؟میگه:دستشویی زنانه آن جلوست!


x میره بدنسازی، مربیه میگه: هفته اول بدن درد داری، x میگه: پس من از هفته دوم میام
یه روز یه کتاب جوک پاره می‌شه، از توش چند هزار تا x می‌ریزند بیرون
x پاهاش خواب میره، پتو روش می‌کشه

ارسالی

اگر روزى من مردم و تو مرا دوست داشتی هر پنج شنبه به مزارم بیا وشاخه گل سرخی برایم بیاور تا آن شاخه گلی که به تو دادم به خاطر بیاورم ...ولی اگر تو مردی من فقط یک بار سر قبرت خواهم آمد وآن دسته گل سفیدى که باخون خودم سرخ خواهم کرد به توهدیه میکنم ودرکنارتوعاشقانه جان میسپارم(داش  حامد-بیرجند)


 می گریم تاشاید اشکهایم مرهم دلم باشند و می نویسم تا شاید نوشته هایم گواهان دردم باشند دردی که مانندخوره تمام وجودم رادرتسخیرخودقرارداده وکم کمک مرا از پای در می آورد. دردی که وسعت آن باهیچ زبانی قابل توصیف نیست و غمش همچون غم دوری ازتوست تویی که همچون شمغی و من پروانه وار به دورت می چرخم (پری-تهران)


اگر ابرهای آسمان باریدنشان را فراموش کنند اگر خورشید درخشان درخشیدنش را فراموش کند اگر ماه فروزان تابیدنش را فراموش کند اگر پروانه سوختن شمع را فراموش کند این را بدان که من هرگز فراموشت نخواه م کرد بگذار بگویم که دوستت دارم و همیشه خواهم داشت (پری-تهران)
به جوانی ام به قلبم ... به خدای جسم و روحم ... به خدای آسمان ها... به تمام کهکشانها ... به ستارگان روشن ... به کرانه های دریا ... به نگاهت ... به خدا ... به خاک پایت ... به نگاه خنده هایت ... به کبودی افق ها ... به سحر به خنده ی گل ... به سپیدی سپیده ... به تمام خاک دنیا ... به خدا اگر بخندم ... به خدا اگر بنالم ... به خدا اگر بمیرم ... توئی آخرین تلاشم ... توئی ... آخرین نگاهم(پری -تهران)
مرام فقط مرام گاو چون نگفت من گفت ما 2- صفا فقط صفای مورچه که هر وقت گریه کرد هیچکس اشکش ندید 3- رفیق فقط کلاغ نه بخاطر سیاهیش به خاطر یه رنگیش 4- معرفت فقط معرفت کرم نه به خاطر کرم بودنش به خاطر خاکی بودنش 5- یه رنگی فقط یه رنگی دیوار که هرچی مردو نا مرده بهش تکیه میدن 6- نامردارو خیلی دوست دارم چون اگه نباشن مردا مشخص نمی شن (داش حامد-بیرجند)
بدان که اگر کسی را برای یک‌بار، یک‌روز، دوست دارم، تو را برای همیشه دوست دارم. من عشق را در تو، تو را در دل دل را به هنگام تپیدن به خاطر تو دوست دارم(ستایش-فکر کنم از تهران)

عاشقانه سری 2

غم یه عــاشـــق .. غم کمی نیست، چه فایده از اشـــک وقتی کسی نیست؟ درد یه عاشق، درد کمی نیست، چه فایده از اشک، وقتی کسی نیست.    


اشک در چشم من طوفان غم دارد ولی خنده بر لب میزنم تا کس نفهمد درد من


غم یه عــاشـــق .. غم کمی نیست، چه فایده از اشـــک وقتی کسی نیست؟ درد یه عاشق، درد کمی نیست، چه فایده از اشک، وقتی کسی نیست....


خیلی ها مترسک رو دوست ندارند چون پرنده ها رو می ترسونه ولی من دوسش دارم چون تنهایی رو درک می کنه


اگه کسی رو دوست داری نه براش ستاره باش نه آفتاب چون هردوشون مهمون زود گذرند. پس براش آسمون باش که همیشه بالای سرش باشی


هفت قانون شاد بودن: 1- هرگز متنفر نشو. 2- نگران نشو. 3- ساده زندگی کن. 4- کم را قبول کن. 5- زیاد بد است. 6- همیشه بخند. 7- یه دوست خوب مثل من داشته باش.


صدای خیس بارون رو می شنوی؟ آسمون دلش گرفته...آسمون داره اشک میریزه....... دل خیس آسمون داره داد میزنه . کجایی پس؟ انگار آسمون هم انتظار می کشه.. آسمون داره گریه می کنه.. درست مثل من.. من از شادی اشک می ریزم اون از غصه... آخه من تو رو دارم و اون نداره

چه قدر دوست داشتم تمام دلتنگی های این روز ها را با کسی تقسیم می کردم ، و یا کسی بود برای گوش دادن و درد دل کردن ، بماند که آنقدر فاصله زیاد شده که هرچه فریاد می زنم گویا صدایم را نه تو می شنوی و نه هیچ کس دیگر


خدایا آنکه در تنها ترین تنهائیم تنهای تنهایم گذاشت در تنها ترین تنهائیش تنهای تنهایش نذار 


اگر سلطنت بلد نباشم .سلطنت نمیکنم...اگر زندگی بلد نباشم زندگی نمی کنم ...اما اگه دوست داشتن رو بلد نباشم به خاطر تو یاد میگیرم


اگرزندگی مرگ است و مرگ هم زندگی پس درود بر مرگ و مرگ بر زندگی من به مردن راضیم ,لیکن نمی آید اجل بخت بد من را ببین کز مرگ هم ,نیز باید منت کشید


 این روزها نه مجالی برای دلتنگی دارم نه حوصله اش را................ ولی با این همه گاه گاهی دلم هوای تو را می کند



  

مرگ


خدایا....

فرشته ی مرگ رو هر لحظه کنارم حس می کنم.... باهاش حرف می زنم... روی شونش گریه می کنم....

دستشو توی دستم می گیرم.... اما....

اما پاهام کم میاره و نمی تونم باهاش راه برم...

چند بار خواستم بدو ام تا ازش جلو بزنم اما تو گفتی نه! گفتی هر وقت وقتش باشه می تونم باهاش قدم بزنم...

خدایا...

پاهام داره جون میگیره... روی برگای پاییز که راه میرم حس میکنم داره وقتش میشه...

صدای رفتن می ده پاهام...

اما هنوز پر پروازم سبک نشده... تعلق؛ هنوز متعلقم....

                                                    خدایا رهام کن....

بستر عشق

    

امشبم مثه همه ی شبا حریر عشقتو می پوشم و تنمو فقط به ماه  صورت تو نشون می دم و بی پروا و عاشق خودمو به تو می سپارم و می دونم دستت چه جوری با حرکت روی سایه روشن های نور ماه روی بدنم حرکت می کنه و منو به اوج لذت می رسونه....

                                                                                          آه............  

                                                                        

سیب

                         

               


بزرگ بود
و از اهالی امروز بود
و با تمام افق های باز نسبت داشت
و لحن آب و زمین را چه خوب می فهمید

صداش
به شکل حزن پریشان واقعیت بود
و پلک هاش
مسیر نبض عناصر را
به ما نشان داد
و دست هاش
هوای صاف سخاوت را ورق زد
و مهربانی را
به سمت ما کوچاند داد

به شکل خلوت خودبود
و عاشقانه ترین انحنای وقت خودش را
برای آینه تفسیر کرد
و او بشیوه ی باران پر از طراوت تکرار بود

و او به سبک درخت
میان عافیت نور منتشر شد
همیشه کودکی باد را صدا می کرد
همیشه رشته ی صحبت را
به چفت آب گره می زد
برای ما ، یک شب
سجود سبز محبت را
چنان صریح ادا کرد
که ما به عاطفه ی سطح خاک دست کشیدیم
و مثل لهجه ی یک سطل آب تازه شدیم

و بارها دیدیم
که با چقدر سبد
برای چیدن یک خوشه ی بشارت رفت

ولی نشد
که روبروی وضوح کبوتران بنشیند
و رفت تا لب هیچ
و پشت حوصله ی نورها دراز کشید
و هیچ فکر نکرد
که ما میان پریشانی تلفظ درها
برای خوردن یک سیب
چقدر تنها ماندیم.

                                                  سهراب سپهری