چه خندون چه گریون داره میگذره عمرا | خودتُ نرنجون بکامت باشه دنیا

فقط اگه « میـــــــــم » مشکلات رو برداریم!!!

چه خندون چه گریون داره میگذره عمرا | خودتُ نرنجون بکامت باشه دنیا

فقط اگه « میـــــــــم » مشکلات رو برداریم!!!

اینم از این دیگه

اخبار دیروز: به یک زن رشتی که در پارک مشغول دویدن بود تجاوز شد.
اخبار امروز: امروز هزاران زن رشتی در پارکها میدوند


ترکه دفتر خاطراتش تموم میشه میندازدش دور

 


ترکه به دوستش میگه: اصغر، قربون دستت، برو عقب ماشین ببین چراغ راهنما ماشین کار میکنه یا نه. اصغر میره عقب ماشین، میگه: !!! ...کار می‌کنه، کار نَمی‌کنه، کار می‌کنه، کار نَمی‌کنه


چندنفر داشتن میرفتن کوه ، سرپرستشون (که از قضا لکنت زبون هم داشته) از وسط راه شروع می‌کنه میگه: چ چ چ... . ملت
اول یکم نگاش می‌کنن ببینن چی‌میخواد بگه،‌ بعد می‌بینن نمی‌تونه حرفش رو بزنه، بی‌خیال میشن و راه میافتن، این بابا هم همه مسیر همینجور هی ‌میگفته چ..چ..چ.. وقتی میرسن بالا میخواستن چادر بزنن سرپرسته بالاخره میگه: ‌چ..چ..چا..چا..چا..چادر یادم رفت! ملت میگن ای بابا رودتر می‌گفتی، حالا باید برگردیم پایین! تو راه برگشت سر پرسته هی میگفته: ش ش ش.. ولی ملت دیگه شاکی بودن و کسی توجه نمی‌کرده، وقتی می‌رسن پایین یارو بالاخره میگه: !!!ش..ش..ش..شو..شو..شوخی کردم


یه روز به یکی میگن تلفن همراه داری میگه تلفن همراه چی ادم باید معرفت داشته باشه


ترکه شب عروسی‎ ‎حرفی نداره به زنش‎ ‎بزنه میگه بابات
میدونه اینجایی‎?‎


از ترکه میپرسن شما میتوانید 15عدد نان بربری رو با هم بخوری؟
میگه 20 دقیقه بهم وقت بدید بهتون میگم!!
بعد میره 15عدد نان بربری میخوره میبنه میتونه,بر میگرده میگه اره میتونم بدید بخورم!!


نمی دونم کجااین دل اسیره/همین جور بذاره ترسم بمیره/نفهمیدن دردم را طبیبان/بگین یانگوم بیاد نبضم بگیره/


طرف میره جلوی یه سیاه پوست رو میگیره میگه ببخشید اقا شما سیاه پوستید.یارو میگه بله از کجا فهمیدی.طرف میگه از لهجتون


از یک معتاد میپرسن چطور شد که معتاد شدی؟ میگه با بچه ها قرار گزاشتیم روزهای تعطیل تفریحی بکشیم یه هویی خوردیم به عیدنوروز


به طرف میگن انگیزت چیه هی کنکور میدی؟
میگه:والا به خاطر ساندیس وکیک


اصفهانیه می خواد عکس بگیره میاد اتوبان تهران-کرج با سرعت بالای 120 کیلومتر شروع میکنه به دویدن


###$ّّ^^،إإ|؟|,,,#$#$####^،^××#×##×#_+""#"#":/#####
زورنزن بابا !!!! این اس ام اس مخصوصو یانگوم هست که مین جانگو واسش فرستاده..........


دختره به دوستش زنگ میزنه میگه,یه پسره دنبام راه افتاده,چیکار کنم؟
دوستش میگه خوب تندتر راه برو!!
دختره میگه من دارم تند میرم ولی اون خاکتوسر خیلی یواش راه میره


دلم میخوادبرم رو بلندترین قله و داد بزنم که تا ابد بیشتر از ستاره های آسمون دوست دارم.............ولی حیف که حسش نیست/


این بیت از کیست؟
تا هستی من ز هستی اوست تا هستم و هست دارمش دوست
1)سعدی 2)حافظ 3)مولوی 4)حاج یونس فتوحی


می خواستم شمع باشم تا آخر عمر برات بسوزم اما نامرد ادیسون برق رو اختراع کرد .


طرف ماشینش پنچر می شه تو اگزوز فوت می کنه که ببینه کجای تایر سوراخه دوستش می گه همین کارها رو می کنی که ما را مسخره می کنند مگه نمی بینی که شیشه ماشین پایینه؟


بیخیال حد دنیا ¤ بپر توی منطقه ی ممنوعه

*بمیرید ، بمیرید ، در این عشق بمیرید ، درین عشق چو مردید همه روح پذیرید *
 
        
     

این ماهی که می بینید ما ۳ ساله که داریم. در واقع سه تا نوروز رو با این ماهی گذروندیم. فکر می کنم این ماهی با ماهی های دیگه یه کمی فرق داره . همینطور که می بینید اینقدر خودمونی شده که وقتی انگشت تو آب می کنیم با دهنش میزنه به انگشت . خیلی احساس خوبیه .

اولش 2 تا بودن. ولی یکیشون مرد. چند بار هم ماهی های دیگه رو کنارش آوردیم و بردیم.

ظرف ثابتی نداره. جاش خیلی وقتا عوض میشه. بهش غذای ماهی میدیم. اونم می خوره و بعدش هم آبش رو باید عوض می کنیم.

اون تو جاش مرتب می چرخه. صبح تا شب. شب تا صبح. شاید ظرفش بزرگ و کوچک بشه ولی بازم تو همون ظرف می چرخه و نمی تونه بیشتر از اون محدوده ای که براش تعیین می کنیم ( نمی دونم این محدوده رو ما معلوم کردیم یا خودش ) حرکت کنه. اون احتمالاً از زندگیش راضیه. چون ظرف دیگه ای به غیر از ظرف خودش ندیده. ظرفش شاید بزگ و کوچیک شده باشه ولی بازم محدود بوده.

اون نهایت دنیا رو تو ظرف خودش می دونه. چون جای دیگه ای رو ندیده و اگر هم دیده باشه اینقدر توی این ظرف چرخیده که یادش رفته دنیاهای بزرگ هم وجود داره.

حدس می زنم ماهی ما خیلی ترسو باشه. چون تا حالا سعی نکرده این محدوده رو ، این چرخیدن رو رها کنه و به جای دیگه ای بره. که دیگه لازم نباشه فقط بچرخه. بتونه راه راست بره.

اون می ترسه از اینکه اگه بخواد فرار کنه یا مرگ در انتظارش ِ و یا اصلا ً معلوم نباشه چه بلایی سرش میاد. به این زندگی تو این ظرف و چرخیدن قناعت کرده و سر خودش رو به این چیزا گرم کرده.

من و این ماهی شباهت های زیادی به هم داریم. شاید من به نماینده کلی از آدمای روی زمین باشم. که با این ماهی شباهت داریم.

ما هم داریم می چرخیم ، دور یک محدوده که البته خودمون محدودش کردیم می چرخیم و می چرخیم. صبح تا شب ، شب تا صبح . می خوریم ، می خوابیم . بعضی وقتا اهلی میشیم . بعضی وقتا اهلی می کنیم. عزیزی رو از دست می دیم . عزیزی رو به دست میاریم. شاید خیلی هم از زندگیمون راضی باشیم. بعضی وقتا ظرفمون رو عوض می کنیم. از این شهر به یه شهر دیگه. از این کشور به یه کشور دیگه. اما بازم ظرفمون محدوده.

دکتر می شیم. مهندس می شیم. ولی بازم محدودیم. چون یه ظرف دور خودمون کشیدیم و دورش می چرخیم. سعی نمی کنیم این ظرف رو بشکنیم. از این ظرف فرار کنیم. چون از عاقبت کارو نمی دونیم و می ترسیم. نمی دونیم وقتی می پریم و از این ظرف فرار می کنیم به کجا می ریم و چی تو انتظارمونه.

برای همین قناعت کردیم به همینجا. می چرخیم و می چرخیم. شب رو صبح می کنیم، روز رو شب می کنیم.

خیلی هامون نمی دونیم که اصلاً ظرف دورمونه و فکر می کنیم تمام دنیا و زندگی همینه.

آدمای زیادی نیستند که تونستند این ظرف رو بشکنند و به جاهایی برن که شاید هممون حسرتش رو می کشیم. اونا توننستند. اونا پریدن...

من یکیشون رو می شناسم. اسمش مولانا جلال الدین محمد بلخیه. اون این ظرف رو شکسته. پریده . نه نه پروازکرده . به جایی که نمی دونم کجاست ولی حسرتش رو می کشم. اون دلش رو زد به دریا و پرید. نترسید

البته برای پریدن مقدمه لازمه. کمک لازمه . شمس کمکش کردو بهش بال و پر داد. پرواز یادش داد. آخه اون خودش پرنده بود. با هم پریدن.

کاش ما هم می تونستیم. کاش دل رو به دریا بزنیم. کاش پرواز کردن رو یادمون می دادن. کاش می پریدیم. کاش این ظرف رو می شکستیم

واقعا عشق چیه؟؟؟!!!

عشق چیزی است

 

    بیشتر از هر چیزی

 

         داشتنش را دوست داریم

 

               و بیشتر از هرچیزی

 

                     دادنش را دوست داریم

 

   وهیچ کس درنمی یابد  

 

        که عشق همان چیزی است 

      

             که همواره داده می شود                             و پذیرفته نمی شود