چه خندون چه گریون داره میگذره عمرا | خودتُ نرنجون بکامت باشه دنیا

فقط اگه « میـــــــــم » مشکلات رو برداریم!!!

چه خندون چه گریون داره میگذره عمرا | خودتُ نرنجون بکامت باشه دنیا

فقط اگه « میـــــــــم » مشکلات رو برداریم!!!

مرگ


خدایا....

فرشته ی مرگ رو هر لحظه کنارم حس می کنم.... باهاش حرف می زنم... روی شونش گریه می کنم....

دستشو توی دستم می گیرم.... اما....

اما پاهام کم میاره و نمی تونم باهاش راه برم...

چند بار خواستم بدو ام تا ازش جلو بزنم اما تو گفتی نه! گفتی هر وقت وقتش باشه می تونم باهاش قدم بزنم...

خدایا...

پاهام داره جون میگیره... روی برگای پاییز که راه میرم حس میکنم داره وقتش میشه...

صدای رفتن می ده پاهام...

اما هنوز پر پروازم سبک نشده... تعلق؛ هنوز متعلقم....

                                                    خدایا رهام کن....

سیب

                         

               


بزرگ بود
و از اهالی امروز بود
و با تمام افق های باز نسبت داشت
و لحن آب و زمین را چه خوب می فهمید

صداش
به شکل حزن پریشان واقعیت بود
و پلک هاش
مسیر نبض عناصر را
به ما نشان داد
و دست هاش
هوای صاف سخاوت را ورق زد
و مهربانی را
به سمت ما کوچاند داد

به شکل خلوت خودبود
و عاشقانه ترین انحنای وقت خودش را
برای آینه تفسیر کرد
و او بشیوه ی باران پر از طراوت تکرار بود

و او به سبک درخت
میان عافیت نور منتشر شد
همیشه کودکی باد را صدا می کرد
همیشه رشته ی صحبت را
به چفت آب گره می زد
برای ما ، یک شب
سجود سبز محبت را
چنان صریح ادا کرد
که ما به عاطفه ی سطح خاک دست کشیدیم
و مثل لهجه ی یک سطل آب تازه شدیم

و بارها دیدیم
که با چقدر سبد
برای چیدن یک خوشه ی بشارت رفت

ولی نشد
که روبروی وضوح کبوتران بنشیند
و رفت تا لب هیچ
و پشت حوصله ی نورها دراز کشید
و هیچ فکر نکرد
که ما میان پریشانی تلفظ درها
برای خوردن یک سیب
چقدر تنها ماندیم.

                                                  سهراب سپهری

کرم=پروانه

اون کرم کوچولوهه امروز پرواز کرد...............

پروانه شد و پرید......

 


همین پروانه یادش میره روزی یه کرم بوده